محمود نورائی: روزنامه سازندگی: سواد رسانهای امری ضروری در عصر ارتباطات به نظر میرسد؛ زیرا دادههای اطلاعاتی بسیار، در زمانهای که رسانههای مختلفی در فضای مجازی سر برآوردهاند، نیاز به تحلیل و بررسی دارند. این موضوع باید از طرف شخصی که مورد هجوم چنین دادههایی قرار میگیرند، اتفاق بیفتد. حال این سواد رسانهای در هنرهای تجسمی که خود رسانهای تاثیرگذار برای تحکیمبخشی به گفتمانهای فرهنگی و هنری است، در حال حاضر بیش از پیش ضروری است.
هنرهای تجسمی که طی 2 قرن اخیر مهمترین رسانه تفکری در عرصه گفتمانهای فرهنگی و هنری بوده، این روزها در عصر "شهروند خبرنگاری" به جولانگاهی برای نقدهایی بدل شده که نیاز است با دید متکی به سواد رسانهای تحلیل شود تا بستر برای جهل، سودجویی و نفاق مهیا نشود. طی هفتههای اخیر اخبار چند موضوع هنری در رسانههای رسمی کشور منتشر شد که تحلیل آنها از سوی جامعه هنری، خبرنگاران و مخاطبان هنری ضروری به نظر میرسید، چون اگر نگاه تحلیلی به آنها نداشته باشیم، آسیبهای بسیاری متوجه هنر کشور خواهد شد.
اولین موضوع، دروغ پراکنی از سوی رسانه ملی در زمینه آثار موزه هنرهای معاصر بود که بزرگترین سرمایه هنری کشور را با خطر روبرو کرد. رسانه ملی که ادعا دارد در زمینه سواد رسانهای تولید و محتوا میکند، در رفتاری معکوس، همگام با شهروند خبرنگارانی که در پی ایجاد فضای مسموم برای جذب مخاطب هستند، مهمترین مجموعه هنری کشور را متهم به جعل کرد که این موضوع میتواند ابعاد منفی بسیاری برای کشور داشته باشد.
موزه هنرهای معاصر، به عنوان یکی از بزرگترین مجموعههای هنر مدرن دنیا، شهرتی جهانی دارد، که بسیاری از تحلیلگران هنری و اقتصادی، گردآوری آن را مهمترین سرمایهگذاری ایران پس از ملی شدن صنعت نفت میدانند، حال از سوی غیرکارشناسان با تهدید تقلب و جعل روبرو شده است. اینکه چرا رسانه ملی همراه با گفتمانهای فضای مجازی شده و بدون تحلیل و داشتن سواد رسانهای، زمینه دروغ پراکنی را فراهم کرده، امری است که باید خودش پاسخگو باشد. البته نمیتوان کتمان کرد که چنین رویههایی سبب شده که امروزه صدا و سیما با کمترین مخاطب روبرو باشد؛ زیرا فضایی که باید تحلیلگری کند، مکانی برای جعلسازی شده است اما تبعات منفی پخش سخنان نسنجیده یک فرد ناآگاه از تلویزیون رسمی یک کشور، که از سوی جهانیان رصد میشود، بزرگترین گنجینه هنری ایران که سالهاست به عنوان پشتوانه پولی کشور مورد وثوق جامعه جهانی است را چنان بیارزش کرد که در یک لحظه اقتصاد تمامی ایرانیان را به خطر انداخت. حال اگر سواد رسانهای در میان جامعه هنری و مخاطبان هنر وجود داشت، این موضوع باید به یکی از اعتراضات مهم کشور بدل میشد.
اما نبود چنین نگاه تحلیلی و جامعنگری به آسانی از چنین دروغ پراکنی عبور کرد و حتی مدیران حافظ چنین گنجینه ارزشمندی پاسخی درخور در این زمینه ارائه ندادند و بستر را برای افراد سودجو برای آینده فراهم کردند. نباید فراموش کرد تولید محتوا در رسانهها بخصوص در فضای رسمی، همچون صدا و سیما، به راحتی فراموش نمیشوند و میتواند در آینده به عنوان دستاویزی بدل شود که سایر رسانههای معاند بتوانند بر اساس آنها زمینه گفتمان جعلی را مهیا کنند.
این رویه حتی درباره حراج تهران نیز تکرار شد و باز هم رسانه ملی پشت سر فضای مجازی قرار گرفت تا بدون نگاه سواد رسانهای که تحلیلگری را میطلبد، یکی از دستاوردهای مهم اقتصادی هنر کشور را هدف جعلپراکنی قرار دهد. حراج تهران که به خودی خود نیازمند نقدهای کارشناسی برای رسیدن به تاثیرگذاری بیشتر بر جامعه هنری و اقتصادی کشور است، بدون نگاه کارشناسی و بعضاً مغرضانه، زیر آماج افراد ناآگاهی قرار گرفته که در پی ایجاد نقش منفی برای آن هستند. از این رو باید در کنار علم بر هر موضوعی، سواد رسانهای در میان جامعه هنری بیشتر شود تا با تحلیل محتوای اخبار آنچه که میتواند همراستا با تعالی هنر باشد در جامعه گسترش یابد و از آنچه که میتواند موجبات جهل و ناآگاهی را برای هنر فراهم کند، جلوگیری شود.
متاسفانه نبود سواد رسانهای در میان افراد فعال در حوزه هنر و در حاشیه آنها جامعه خبری و علاقمندان به هنر، بستری را فراهم کرده که در حال حاضر جعلیاتی که پیرامون هنر شکل میگیرد بدون تحلیل بازنشر و حتی بستر برای ورود افراد ناآگاه را به این حوزه بیشتر میکند. نباید فراموش کرد که هنرهای تجسمی ایران، برخلاف سایر دنیا، کمترین رسانه برای تحلیل را در میان اخبار حوزههای مختلف هنری دارد و همین موضوع باعث شده در نبود فضای تحلیلی، گفتمانهای جعلی پیرامون هنر بیشتر از سایر رسانههای هنری باشد.