«سر قلعه» واقع در استان لرستان، شهرستان الیگودرز، منطقهای میان کوههای سر به فلک کشیده و بلند زاگرس. جایی که بلوطها خودشان قد کشیدهاند و بزرگ شدهاند. در این مناطق انارها هدیهای از سمت خداوند هستند تا در فصل پاییز تنها منبع درآمد زنان باشد. جایی که هیچ مدیر و مسوولی نگاهش به آنجا نیفتاده است. یکی از فعالیتهای عجیب مردم منطقه پیدا کردن گنج است. در اینجا پیدا کردن گنج و حرف زدن از آن چیز عجیب و غریبی نیست و مردان خود را به آب و آتش میزنند تا یک کوزه پر از سکههای قدمی و طلا پیدا کنند و به گفته افراد محلی در چند سال اخیر تنها حدود ۲۰۰ نفر از تهران برای پیدا کردن گنج به آنجا آمدهاند. جویندگان گنج زمین و بیشتر قبرستانهای قدیمی و متروک ارامنه را کندهاند و در این میان از شهرستانهای دور و نزدیک هم آمار بالایی جهت حضور در منطقه و پیدا کردن گنج دارند.
سرقلعه هم مثل بقیه روستاهای استان لرستان با فقر شدید و عجیبی دست و پنجه نرم میکند. مردها جز چوپانی حرفه دیگری ندارند و زنان، تنها و یک تنه زندگی را میچرخانند. از دوشیدن گوسفندان تا کار خانه و نخ ریسیدن با ابتداییترین ابزارها. این میان گروهی از مردان هم دوست دارند یک شبه ره صد ساله را بپیمایند و نتیجه میشود این که از روستاهای اطراف، از خوزستان و اصفهان به این منطقه بیایند تا کوزهها و گنجههای پر از طلا را پیدا کنند.
منطقه کوهستانی پر از کوزههای طلا
جاده خاکی کم کم به انتها میرسد. زمستانهای اینجا سخت است. در راه افراد زیادی را دیدم که در جاده بی هدف قدم میزدند و گاهی جاده خاکی و گاهی هم دره را برانداز میکردند. در راه با پسری حدودا ۱۴ ساله روبهرو شدم. کنار جاده راه میرفت. رفتارش شبیه افرادی بود که در حال نگهبانی دادن هستند. با نزدیک شدن ماشین سعی کرد از جاده دور شود و پایین برود. چند بار که صدایش کردیم خود را به نشنیدن زد، اما در نهایت مجبور شد جلو بیاید. نه از منطقه چیزی میدانست و نه علاقهای به حرف زدن داشت. از سوال پرسیدنها که کلافه شد با صدای بلند گفت: «من اصلا برای اینجا نیستم و جایی رو هم نمیشناسم.»
– پس بچه کجایی؟
الیگودرز زندگی میکنم.
– اینجا چی کار میکنی؟
ای بابا. پیاده اومدم اینجا قدم بزنم.
بعد جاده خاکی را بر خلاف مسیر ما طی میکند.
پایینتر میرویم. مجتبی هم شبیه تمام آنهایی که در راه دیدم شلوار گشادی پوشیده و لباسش بر خلاف بقیه روستانشینان منطقه اصلا گرم نیست. لباس نخی آستین کوتاه مشکی پوشیده و زنجیری را دور دستش میچرخاند. موهای مشکیاش صاف و لخت، کمی بلند شده و روی پیشانیاش ریخته است. دستانش بیشباهت با سایر مردان منطقه نیست؛ زمخت، سیاه و آفتاب سوخته با ناخنهایی که زیرش رد سیاهی دیده میشود. کنار دره عمیقی نشسته و دور و اطراف را خوب برانداز میکند. شک ندارم که او هم دنبال گنج است اما نمیدانم چند نفر دیگر با او همراه هستند یا تنها آمده است.
برای اینکه سر صحبت را با او باز کنم جلو میروم. نیاز نیست تلاش کنم. خودش همه چیز را میگوید. زن و بچه ندارد و اعتراف میکند دوست ندارد هیچ وقت ازدواج کند.
– اینجا چی کار میکنی؟
من؟ میخوای واقعیت اینکه چرا اینجا هستم رو بدونی؟
– بله. واقعیت.
دارم زمین میکنم. دنبال زیر خاکیام.
– کجارو داری میکنی؟ اینجا که چیزی معلوم نیست.
میخوای بدونی؟
– آره.
مطمئن؟
– آره میخوام بدونم.
همانطور که دست چپش را سایهبان چشمانش کرده بود تا آفتاب کم رمق آزارش ندهد، انگشت اشاره دست راستش را هم به طرف تپههای اطراف چرخاند و بنابر اهمیت موضوعی که درباره آن حرف میزد، صدایش را پایین یا بالا میبرد. «این تپهها رو میبینی؟ همه پر از گنجه». چالههای ریز و درشت اطراف هم تاییدیهای بود برای اینکه مطمئن شوم مردم زیادی در ارتفاعات زاگرس، جایی حوالی سرقلعه و روستاهای اطرافش زمین را به امید کوزهای پر از طلا میکنند.
مجتبی فکر میکند ما هم مثل بقیه افرادی که از شهر میآیند برای پیدا کردن گنج آمدهایم و از روی سادگی خیلی زود اعتماد میکند. مرتب در میان حرفهایش میگوید: «من میدونم، شما برای گنج اومدین اینجا؛ من این کارهام. آدما رو میشناسم. اگه شما واقعا به من کمک کنین، هرچی پیدا کردیم ۲ به ۱ تقسیم میکنیم.»
وقتی میبیند در تصمیمان برای همراهی و پیدا کردن گنج جدی و مصمم هستیم دوباره شروع میکند به تعریف کردن.
میخوای بیا دنبالم یه چیزایی بهت نشون بدم که ببینی همه حرفهایی که بهت زدم واقعیت دارن.
– واقعا اینجا گنج هست؟ کسی هم چیزی پیدا میکنه؟
خبر نداری؟ بیشترین گنجها توی سرقلعه است.
– از کجا نقشه و نشانه برای گنج پیدا میکنی؟
من یه نقشه از دزفول دارم که میگه الان، همین جا زیر پامون گنج هست. همین جا زیر پای خودمون.
دوباره دستش را به سمت کوه میبرد. صدایش از حسرت آرام میشود و با انگشت اشاره چند نقطه را نشان میدهد که آنجا پر از گنج است و چندین سال قبل زمانی که ارامنه در این منطقه ساکن بودهاند گنجهای خودشان را در آنجا پنهان کردهاند و حالا هم از بقایای قلعهها گنج مانده است و هر چند وقت گروههای کوچک و بزرگ برای پیدا کردن گنج به منطقه میآیند.
توی قبر ارمنیها گنج زیاده. ارمنیها با جنازههاشون گنجهای زیادی دفن میکردن.
– میدونی قبرهایی که پیدا میکنی چند ساله هستن؟
دیگه نمیدونم چند ساله. ما برای گنج قبرها رو باز میکنیم.
– چیزی هم پیدا کردی؟
جواب مثبت میدهد و بعد برای اینکه نشانم دهد در قبرها چه چیزی دیده روی دو پایش مینشیند و دستهایش را زیر چانه قفل میکند. چشمانش را تا جایی که میشود باز میکند و به جلو زل میزند.
ارمنیها رو اون موقع این جوری دفن میکردن. مومیایی میشدن و دو طرفشون کوزههای طلا میذاشتن.
سکوت یا بیخیالی میراث فرهنگی؟
به کوه روبهرو اشاره میکند و میگوید: من پارسال همه اون قسمت رو کندم و هفت تا کوزه پیدا کردم. به هیچکدوم دست نزدم و همه صحیح و سالم هستن.
– میراث فرهنگی چی کار میکنه؟ نمیترسی اگه کوزهها رو پیدا کنن؟ بد میشه برات.
میراث فرهنگی کاری نمیکنه. همه آشنا هستن. یکی هم به اونا میدیم.
– یعنی یکی یا دو تا کوزه به میراث فرهنگی میدی و بدون ترس کوزهها رو برمیداری؟
آره.
– چند ساله که دنبال گنج میگردی؟ نمیترسی؟
پنج سال شده دیگه. نه بابا از چی بترسم؟ من بچه عشایرم، توی کوه و کمرم. از شب و قبر و هیچی نمیترسم.
– نقشههای گنج رو از کجا پیدا میکنید؟
توی دزفول زیاد نقشه گنج پیدا میکنن. همه قدیمی هستن و روی پوست حیوانات بیشتر کشیده میشه. بعد نقشهها رو میفروشن.
– تو از کجا نقشهها رو میخری؟
خیلی از نقشهها رو از تهران میخریم.
– برای هر نقشه چقدر پول میدی؟
پنج تا شش میلیون برای هر نقشه پول میدیم.
– همه نقشهها واقعی هستن؟ یعنی گنج رو نشونت میدن؟
همه نقشهها درست از آب درمیاد. اگه نقشه قدیمی باشه، حتما گنج پیدا میشه.
– پول نقشهها از فروش گنج درمیاد یا ضرر هم میکنی؟
نه پولش درمیاد. هر کوزه خالی که قدمت داشته باشه بالای ۱۰۰ میلیون ارزش داره. کوزه خالی هم زیاد دارم.
وقتی در حال حرف زدن بودیم یکی دیگر از اهالی روستا به سمت ما میآید. مجتبی برای حرف زدن مکث نمیکند و این کار نشان میدهد مرد آشناست. مرد که تا این لحظه سکوت کرده بود در رابطه با کوزههای خالی با او بحث میکند که چند بار سرش را کلاه گذاشتهاند به خاطر کوزههای خالی و مجتبی نمیدانسته کوزههای خالی هم ارزشمند هستند و میتواند با فروشش پول خوبی به دست آورد.
بیکاری، دلیلی برای پیدا کردن گنج
یابندگان گنج را در بین بحثشان ترک میکنم؛ اما برای اطمینان از بیتفاوتی میراث فرهنگی به این سطح وسیع از گنجیابی خودسرانه مردم این منطقه که به نظر نمیرسد از این موضوع بیاطلاع باشد، باید کمی دیگر وقت بگذارم. ماجرای سکوت میراث فرهنگی و تخلفات بازرسان این سازمان را از چند نفر دیگر از جویندگان گنج که در منطقه به دنبال گنج آمده بودند پیگیری کردم و همه افراد متفقالقول ادعا کردند که در مواردی که از طرف کارشناسان میراث فرهنگی شناسایی میشوند با بخشیدن مقداری از گنجها میتوانند به کار خود ادامه دهند وکسی با آنها کاری ندارد. البته روزنامه «جهان صنعت» نمیتواند این ادعا را تایید کند.نکته بعدی که این مردان به آن اعتراف میکردند این بود که به دلیل نبود کار و ناتوانی در سیر کردن شکم همسر و فرزندان و گذراندن زندگی به این کار روی میآورند و در صورتی که بتوانند کاری انجام دهند، دست از جست و جوی گنج برمیدارند. برخی از آنان هم به این موضوع اشاره کردند که اگر میراث فرهنگی با قیمتهایی خوب و بالا بتواند گنجها را از جویندگان آن بخرد کسی برای فروش این آثار باستانی، به کلکسیونرهای داخلی و خارجی رجوع نمیکند، اما مشکل اینجاست که میراث فرهنگی توجهی به این موضوع ندارد و سرمایه تاریخی کشور عمدتا به بیرون از مرزهای ایران برده میشود و این موضوع همچنان ادامه دارد.
گزارش از: ریحانه جولایی
عکس: حداد منصوری
منبع خبر : روزنامه جهان صنعت