63169
1400/10/04     12:18
خلاصه کتاب نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر

زیباشناسی افلاطون در نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر

افلاطون / هرچند حوزۀ معنایی زیباشناسی از فلسفۀ هنر وسیع‌تر است. زیباشناسی را می‌توان به تسامح با فلسفۀ هنر یکی دانست. فلسفۀ هنر حوزۀ تأملات خود را به هنرهای پدیدآمده به دست انسان محدود می‌کند. حال‌آنکه زیباشناسی، شناخت زیبایی‌های طبیعی را هم شامل می‌شود. درهرحال زیباشناسی و فلسفۀ هنر امروز شمول موضوعی و نظری یکسانی دارند که می‌توان آن‌ها را به‌جای هم بکار برد.

واژۀ زیباشناسی یا استتیک را نخستین بار فیلسوف آلمانی، الکساندر باومگارتن در 1750 در کتابی به همین نام به‌کار برد. استتیک از واژۀ یونانی Aisthetikos به معنای ادراک حسی اخذ شده است. ادراک معادل کلمۀ انگلیسی Pereception است، که به یک معنا یعنی مشاهده، ولی تنها منحصر به مشاهده نیست بلکه تمامی آن چیزهایی را شامل می‌شود که از طریق هوش و دیگر حواس خود کسب می‌کنیم. ادراک با فهم تفاوت دارد درحالی‌که در زبان فارسی گاهی این دو را معادل هم می‌گیرند.

تا زمان باومگارتن در سنت فلسفی اروپایی، به‌ویژه نزد فیلسوفان عقل‌گرای عصر جدید ازجمله دکارت، اسپینوزا و لایپ نیتس، شناخت حسی همواره مادون شناخت عقلی تلقی می‌شد. اندیشه‌های این طرز تلقی از عقل و حس به یونان باستان به‌ویژه آرای افلاطون، ارسطو و فلوطین بازمی‌گردد.

مجسمه دوره رنسانس

افلاطون یکی از چهره‌های برجسته، نه‌تنها در محیط فکری و فلسفی یونان باستان، بلکه در سراسر تاریخ فلسفۀ جهان است. مباحثاتش دربارۀ هنر و زیبایی را می‌توان به‌مثابه نخستین دستاوردهای نظری در زیباشناسی فلسفی برنگریست. مهم‌ترین همپرسه‌هایی که افلاطون در ‌آن‌ها، موضوعات هنر و زیبایی را مطرح کرده‌است، عبارت‌اند از: جمهور، ایون، هیپیاس بزرگ، مهمانی، فدروس، و قوانین. لیکن بهترین شیوۀ درک نگرش‌های افلاطون به هنر و زیبایی، آن است که آن‌ها را در متن فلسفۀ کلی او قرار دهیم و آن‌ها را در پیوند با اخلاق، مابعدالطبیعه، معرفت‌شناسی، تربیت و سیاست برنگریم.

در فلسفۀ افلاطون جهان هستی به دو قلمرو تقسیم می‌شود: قلمرو ثابت‌ها و قلمرو متغیرها، معقولات و محسوسات. همین تقسیم‌بندی دوگانه، اساس نظریۀ مُثُل یا صوَر است. افلاطون با ژرف‌اندیشی شگرفی دیدگاه‌های فیثاغورث، هراکلیتوس و پارمنیدوس را در نظریۀ مُثُل خود با یکدیگر تلفیق می‌کند و سازشی در میان آن‌ها برقرار می‌سازد.

نقاشی دوره رنسانس

هنر

ریشۀ یونانی هنر، کلمۀ تخنه است که در زمان افلاطون معنای وسیعی داشته، و به هرگونه فن و مهارت، ازجمله سیاست، پزشکی، انواع صنایع، قضاوت و نیز شاخه‌های مختلف هنر، همچون نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری اطلاق می‌شده است. افلاطون براساس نظریۀ مُثُل ، تخنه‌ها (یا مهارت‌ها) را به دو گروه تقسیم می‌کند؛ مهارت‌های تولیدی و مهارت‌های تقلیدی. او همچنین دو نظریه دربارۀ هنر دارد. یکی از آن‌ها در همپرسۀ جمهور مطرح می‌شود که برجسته‌ترین اثر دورۀ میانی نوشته‌هایش است. به‌موجب این نظریه، ازآنجاکه هنر، هستی‌های این جهانی را تقلید می‌کند، همواره نسخۀ بدل یک نسخۀ دیگر است.

 ولی نظریه دوم وی دربارۀ هنر، به مفهوم الهام اشاره می‌کند و می‌گوید شاعران هنگامی‌که دربارۀ حرفه یا تخنه‌ای شعر می‌سرایند از معرفت لازم برای شناخت آن حرفه و توصیف آن برخوردار نیستند، بلکه در حالتی ازخودبی‌خود از الهامات آسمانی بهره می‌گیرند. این نظریه در آثار فیلسوفان بعدی همچون فلوطین، نوافلاطونیان، و پیروان مکتب اشراق نقشی بسیار اثرگذار می‌یابد.

مشهورترین بحث افلاطون دربارۀ هنرها، در همپرسی جمهور (کتاب‌های دوم و سوم) آمده که برجسته‌ترین اثر «دورۀ میانی» پروردگی فکری و فلسفی اوست. او در کتاب‌های دوم و سوم، ضمن توصیف یک جامعۀ انسانی آرمانی، دربارۀ موزیکه به بحث می‌پردازد که موسیقی و رقص، و نیز شعر و تئاتر را شامل می‌شد. هدف از این بحث، چگونگی پرورش منش اخلاقی مطلوب در طبقۀ گزیدۀ شهروندانی است که افلاطون آن‌ها را«نگهبان» می‌نامد. وی همچنین بین دو گونۀ سبک شعری فرق می‌نهد: روایت محض و مستقیم به زبان خود شاعر، و روایت از راه محاکات یعنی اجرا یا بازنمایی نمایشی.

افلاطون در این بحث برای هنرها در پرورش روح آدمیان و تأثیرگذاری بر رشد شخصیت‌ آن‌ها، و نیز آماده‌سازی آن‌ها برای حرکت عقلانی به‌سوی نیکی‌ها اهمیت زیادی قائل است. بااین‌همه در آن فرآورده‌های هنری که ایجادکنندۀ لذت محض در آدمی‌اند هیچ ارزشی نمی‌بیند.

در همپرسی جمهور (کتاب دهم)، محاکات (یا ممسیس) را از دیدگاه نوینی تشریح می‌کند و جایی برای آن در جامعۀ آرمانی خود قائل نمی‌شود.  برای توصیف ماهیت محاکات به مفهوم گستردۀ آن، از نقاشی به‌عنوان یکی از مصادیق آن بهره می‌گیرد، هنری که از ظواهر اشیاء و انسان‌ها، تصاویری بازنمودی پدید می‌آورد.

مجسمه میکل آنژ

زیبایی  

‎در یونان باستان واژۀ kalon (معادل «زیبا») نه‌تنها برای توصیف اشیاء زیبا بکار می‌رفته، بلکه دلالت معنایی آن، شخصیت‌ها و رفتارهای اخلاقاً پسندیده، اصیل‌زادگی، منزلت والای اجتماعی و هر چیز مفید و ثمربخش را شامل می‌شده‌است. افلاطون، زیبایی، نیکی و عدالت و جز این‌ها را، هستی‌های جاودان، تغییرناپذیر و ایزدی می‌انگاشت. آن‌ها را متعلق به عالم مُثُل می‌دانست. در بینش افلاطون، مُثال (ایدۀ) زیبایی در جهان معقولات، قلمرو جاویدان خدایان، به‌صورت کامل وجود دارد، ولی در سطح مادی (یا محسوس) آدمی، به صور ناقصی تجلی می‌یابد. افلاطون به‌موجب نظریۀ مُثُل خود، جهان آدمی را «سایۀ» جهان کامل مُثال‌ها می‌دانست و متافیزیک خود را بر این اساس استوار ساخت.






منبع خبر : مجله هنرهای تجسمی آوام / تلخیص: مرضیه حیدرپور
اخبار مرتبط
چرا%20در%20زیبایی‌شناسی%20فلوطین%20زیبایی%20در%20جهان%20معقولات%20است؟

چرا در زیبایی‌شناسی فلوطین زیبایی در جهان معقولات است؟

زیبایی‌شناسی فلوطین فلوطین فیلسوفی بود که اصل و نسب آفریقایی داشت. در نیکوپولس در مصر در 205 میلادی زاده شد و در اسکندریه درس خواند. وی نخست به انطاکیه رفت و از آن‌جا عازم رُم شد. وی مدرسه‌ای را برای آموزش فلسفه تاسیس کرد و در پنجاه سالگی آغاز به نوشتن کرد و پنجاه و چهار رساله از خود برجای نهاد. ...

معرفی%20کتاب%20داستان‌های%20هنر%20و%20چگونگی%20شکل‌گیری%20تاریخ%20هنر%20با%20دیدگاه‌های%20متفاوت

معرفی کتاب داستان‌های هنر و چگونگی شکل‌گیری تاریخ هنر با دیدگاه‌های متفاوت

«چیزی که روزی به شکل موضوعی واحد و شفاف به‌عنوان داستان هنر مطرح بود، امروز به شکل داستان‌های پیچیده هنر است» درواقع موضع اصلی کتاب داستان‌های هنر است.

خلاصه%20کتاب%20نظریه‌های%20فلسفی%20و%20جامعه‌شناختی%20در%20هنر

خلاصه کتاب نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر

جامعه‌شناسی هنر موضوعات و مسائل بسیار متنوعی را در برمی‌گیرد، از تحلیل‌های سطح خرد گرفته، از قبیل مطالعه درباره چگونگی فعالیت‌های عملی افرادی که «هنرمند» نامیده می‌شود تا تأملات سطح کلان، همچون اندیشه‌ورزی درباره جایگاه «هنر» در ساختار کلی جوامع مدرن. جامعه‌شناسان و دیگر افرادی که دل‌مشغول ...

نظرات

نظر شما