در حال بارگزاری
لطفا شکیبا باشید...
زنان محروم
مجید حق دوست
سرزمین فریادهای خاموش
جنوب کرمان ، اینجا آب نیست، برق نیست، توالتی هم وجود ندارد. آدمها برای خلاصشدن کمی دورتر از کپر خود، روی کپهای خاک خود را راحت میکنند. تن و صورتشان ماه به ماه هم رنگ آب نمیبیند. برای همین است که بیماری زیاد است. قارچ و بیماریهای فراوان پوستی. دخترها با موهای بلند و کوتاه تصوری از شانه ندارند. هیچ مویی صبح به صبح شانه نمیخورد، بافته نمیشود. اینجا زن و مرد فقط رنجهای خود را میبافند. اینجا دهان همه آدمها بوی گرسنگی میدهد و پسرهای 12-11 ساله، شلوارهای گشاد پدرهای خود را با طناب روی کمرشان سفت میکنند. اینجا وصله بیداد میکند. تن هیچکس لباسی نیست که وصلهای نداشته باشد. لباسها چنان کهنه است که میتوان نخهای تاروپود را یکبهیک شمرد. اسمها عوض میشوند و آدمها یکی هستند. از مسافتی به مسافتی دیگر. اینجا همه چیز تکراری است. کپرنشینان اگر خیلی خوشبخت باشند، بلدی پیدا میکنند تا از تیر چراغ برق برایشان رشتهای نور بیاورد.
زهرا غلامرضا زاده
گنج های فراموش شده
«ایکس باکس» و «پلی استیشن» ندارند. حتی نام هیچ کدام را نشنیدهاند. اما بازی کردن و شاد بودن را بلدند. یک توپ خوشحالشان میکند و یک طناب ساده، لبخند روی لبشان مینشاند. اینجا «قلعه گنج» است؛ اینجا پدر و مادرها گلایه نمیکنند: «عجب دوره و زمانهای شده؛ ما نمیدانیم چطور باید بچههامان را خوشحال کنیم؟ از بس همه چیز دارند نمیدانیم چه اسباببازی و کتاب و لباسی برایشان بخریم؟» اینجا«قلعه گنج» است؛ بچهها چیزی ندارند. از دوچرخه و ماشینهای الکترونیک و عروسکهای نرم آدمنماخبری نیست اما لبخند کودکان واقعی و دنیاشان پر از شادی است.
فـیـلـم و عـکـس خـبـری، مـسـتـنـد نـورفـتـو
صفحه اول
عکس
خبری
مستند
فیلم
خبری
مستند
رویدادها
ارسال عکس و فیلم
جستجو
ارتباط با ما